آیت الله بهجت(ره):از مرحوم شيخ عبدالنبى اراكى نقل شده كه در اراك، شبى در مدرسه بوديم، زنى پشت در آمد و اظهار داشت. بى پناهم و جايى ندارم و نمىتوانم در اين وقت شب به جايى بروم، هوا هم سرد بود، لذا به ناچار گفتم: بياييد داخل. پس از ورود، گفتم: سفره ام آن جاست باز كنيد و نان بخوريد و در داخل حجره، كرسى هم داشتم، به او گفتم آن طرف بخوابيد و من مطالعه دارم. رفت، خورد و خوابيد من هم مطالعه كردم، نان خوردم و در طرف ديگر كرسى خوابيدم. يك يا دو بار با فاصله، پاى آن زن با پاى من برخورد كرد، ديدم صلاح نيست زير كرسى باشم، از جا برخاستم و بيرون حجره رفتم و تا صبح در هواى سرد در حياط مدرسه ماندم و دور حياط مى گشتم تا اين كه صبح شد. از كارهاى ديگر آن زن مثل نماز و... اطّلاع ندارم.
هوا كه روشن شد، زن از اطاق بيرون آمد و رفت. علم تعبير خواب من از ماجراى آن شب شروع شد.
براى ابن سيرين نيز چنين جريانى اتّفاق افتاد و زنى از او مطالبه ى فحشا نمود و وى به ظاهر قبول نمود و براى تطهير به دستشويى رفت و صورت ظاهر خود را با نجاست آلوده كرد و به اين وسيله از آن مهلكه نجات پيدا كرده و خداوند علم تعبير خواب را به وى عطا فرمود.